به نظر میرسد که ناراحت و غمگین بودن برای بسیاری از ما، پذیرفتهتر و قابلدرکتر از شاد و شادمان بودن است.
در حدی که اگر کسی را در تاکسی یا اتوبوس ببینیم که ساکت ایستاده و غمگینانه در خود فرو رفته، او را درک میکنیم؛ اما اگر فردی دائماً لبخند روی لبش باشد یا قهقهه بزند، او را دیوانه میپنداریم.
آیا تا به حال شده کسی را که با صدای بلند در یک محیط باز گریه میکند، دیوانه فرض کنید؟
همین مثالهای ساده – که همهی ما کمابیش در زندگی روزمرهی خود تجربه کردهایم – نشان میدهد که به باور بسیاری از مردم، مسیر زندگی شاد، آنقدرها هم که به نظر میرسد، راحت نیست و بسیاری از ما پذیرفتهایم که کمتر کسی میتواند زندگی کاملاً شاد و شادمانه را تجربه کند.
در کنار همهی این دشواریها، حتی اگر تلاش کنیم و شادی را تجربه کنیم، جامعه با یادآوری اینکه «بعد از هر خنده، گریهای هم در کار است»، مجوز شادمانی عمیق را از ما میگیرد و ترسی موهوم از آیندهای نامشخص را در وجودمان تزریق میکند.
ادامه را در لینک زیر بخوانید
https://motamem.org/کارگاه-زندگی-شاد-شادمانی-در-زندگی/